قدم‌هایت گاهی سست می‌شوند

و گاهی می‌دوند بی محابا

و من

در حیرتم از این همه تضاد در یک جسم ...!!!!!

گاهی رفتارهایم، رفتارهایت پر از تضاد و دوگانگی‌ است

گاهی می‌خندیم و عاشقم و گاهی اخمو و فارغ...

گاهی می‌دویم و گرمیم ... گاهی می‌ایستیم و یخ‌زده ...

گاهی زیبا می‌گوییم و زیبا می‌نویسیم و زیبا می‌اندیشیم

گاهی زشت و آزاردهنده شلیک می‌کنیم کلمات را...

این تضاد‌ها اگر در فاصله طولانی اتفاق بیافتد زندگی را شیرین می‌کند

اما ...

خدا نکند که فاصله این همه تضاد کوتاه و اندک شود

آنگاه همان می‌شود که نباید!!!! و گم می‌شویم

شاید نیاز است کمی به خاطرات گذشته باز گردیم

و کمی لای آن دفترچه چرمی و قهوه‌ای را باز کنیم

تا خیلی چیزها دوباره مرور شود... اصلا امتحان می‌دهیم

کداممان از همه بیشتر خاطره در ذهن داریم؟!!!!

آقا اجازه !!! خاطره یا خاطرات ... من... من ... من ...

یا

من همه خاطراتم را از برم ... شروع کنم؟!!!

یک، دو، سه.... و تمام دفترچه را از بر تعریف کن... من یا تو؟!!!

کداممان قبول می‌شویم؟؟؟

پ.ن: همه چی آرووووومه... فقط هوای خانه کمی دلگیر است

پ.ن۲: تقصیر من چیست برف می‌بارد یا نمی‌بارد... من به دنبال هیاهو زندگی آغاز کردم

پ.ن۳: فکر کنم هیچ کس جز همه‌کس منظورم رو از این پست نفهمید... نظر بزارین تا ببینم هر کس چه برداشتی از این پست داشت!!!!