امروز خیلی احساس خستگی می‌کنم

این هفته، هفته پر کار و خسته‌کننده‌ای بود

بعد از برگشتن از سفر و شروع کار و .... خلاصه که به یه استراحت اساسی نیاز دارم

این هفته از شانس ما هر روز، جشنواره تئاتر ماه برگزار می‌شه و هر روز یه تئاتر

و من و محمد هم که عاشق تئاتریم اونم از نوع رایگانش

بنابر این هر روز بلیط گرفتیم اونم ساعت ۷:۳۰ شب و تا برسیم خونه ساعت ۱۰ شب شده و تا به خودمون بیایم ۱۱ شده و بعد هم خواب

و صبح زود و بیدار شدنای به زور من و غرغر کردنای محمد...

امروز صبحم خواب موندیم و ساعت ۹ رسیدیم سر کار

خلاصه که هر روز این هفته داره تند تند و خسته‌کننده و پر کار می‌گذره

اما دیدن تئاتر، اونم تئاتری که عزت‌الله انتظامی داورش باشه می‌ارزه

تئاتر اولی که دیدیم «ترانه‌ای برای آیدا» بود و کلی هم خندیدیم

ارزشی بود با زیر زمینه‌های دفاع مقدس اما در قالب طنز

یه جرو طنز تلخ اما جالب و دیدنی

آخرشم خوب تموم شد

امروزم ساعت ۷:۳۰ بلیط داریم و تا اون موقع مجبوریم یه کم خیابونا رو سیر کنیم

و حرف بزنیم، کاری که من و محمد عاشقشیم

عاشق حرف زدن با هم و قدم زدن توی این خیابونای شلوغ و پر هیاهو

و در آخر هم مترو با همه سختی‌هاش

از نظر من جالب و دیدنیه

و به قول محمد، منِ کنجکاوم که عاشق گوش کردن به حرفای زن و شوهر‌های جوون

و البته دوست دختر و پسرای جوونی که قصد ازدواج دارن

واقعا کار جالبیه البته قبول دارم باید یه کم عذاب وجدان داشته باشم به خاطره این کار

اما جدا از همه این فعالیت‌های غیرمفید می‌خوام برنامه‌ریزی کنم واسه ساعت‌های بعد از سرکارم

باید یه کم وقت برای کتاب خوندن اختصاص بدم و

درس خوندن که دارم دوباره شروع می‌کنم

و البته برای سلامتیم و یه کم نظم زندیگمو بیشتر کنم

اما تا وقتی که نرم سر خونه خودم، خونه دوست داشتنیه طبقه هفتمم

که عاشق پنجره‌های بزرگشم، معلقم انگار

کاش زودتر تیرماه برسه