طلب شفای عاجل برای تمامی بیماران روانی...
آخ آخ نمیدونید چه قدر دلم خنک میشه وقتی در جواب انسانهای کوتهفکر خیلی راحت میگم به تو چه؟؟؟
مدتها خیلی سعی کردم با اون انسان کوتهفکری که با رفتاریهای مزخرفش فقط باعث خندیدنم میشه، مؤدبانه رفتار کنم... اما انگار واقعا اون قدر شخصیت سطح پایینی داره که باید بهش بیاحترامی بشه تا دست بکشه و بره پی کارش...
برای همین لازم دونستم در جواب نظری که در پست قبلی گذاشته شد و نوشته بود:
بسه دیگه. جمع کن خودتو.دیگه داره حالم از این همه تظاهر به هم می خوره...
بگم:
به تو چه ربطی داره؟؟؟... وبلاگ متعلق به خودمه و هر جور که دلم میخواد هم توش مینویسم... روشن شد؟
و بعد از نوشتن این جمله اونقدر احساس خنک شدن بهم دست داد که نگو...
خیلی بده که آدم رو به گفتن چینین جملاتی وادار میکنند، اما این شخصیته افراده که بازخورد رفتار دیگران رو میسازه... ضمن اینکه صحبت کردن من در مورد دوره درمان مامانم، یا دانشگاه رفتن، یا آرزوی شادی برای دوستان در روزهای عید، نمیدونم واقعا چه تظاهری میتونه داشته باشه؟؟؟؟
مامانم مریض نیست و من از روی سرخوشی میگم مریضه؟؟؟ یا در مورد کارهای انباشته شده و دانشگاهم، دارم تظاهر میکنم؟؟؟ یا اینکه عید رو نباید به دوستانم تبریک بگم...
چند وقت پیش از رادیو شنیدم بیش از ۴۰ درصد بیماران روانی و خطرناک به صورت معمولی و آزاد در سطح جامعه هستند، و امروز واقعا به این نتیجه رسیدم چه قدر این گفته درست بوده! خوب باید آدم خیلی روانی باشه که هی بیاد و مطالب دیگران رو بخونه و چنین نظرات مضحکانهای بزاره...
باور کنید من خیلی از رویدادهای خوب و عالی روزهام رو فاکتور میگیرم که از این چرت و پرتها نشنوم... اما انگار قضیه همون بیماران روانیه که برای همهشون آرزوی شفای عاجل دارم...
***************************
بعدا نوشت: اومده بودم که در مورد ماه محرم یه چیزی بنویسم... یه شعری صبح دیدم که خیلی دلمو لرزوند، دلم خواست در مورد ماه محرم و حسی که دارم بنویسم... اما خوب واجبتر دیدم که این حرفا رو بزنم...
فقط به نوشتن همین شعر بسنده میکنم:
تا فرصت است کودک خود را بغل بگیر / چیزی نمانده است که بی اصغرت کنند...