یکی از دلایل موفقیت این فیلم شاید اسم خیلی خوبیه که براش انتخاب شده... فیلمی که با صحنه ازدواج یک دختر آغاز می‌شه و با صحنه مرگش به پایان می‌رسه... فیلمی که با انتهای تلخ و پر دردش تا آخرین لحظات، مخاطب رو به دنبال خودش می‌کشونه... مخاطبی که هر لحظه دنبال روزنه امیدی در فیلم می‌گرده برای فرار از پایان دردناک ...

فیلم به یه موضوع اجتماعی و به نوعی به یه معضل اجتماعی اشاره داره که این معضل می‌تونه چه عواقب وحشتناکی برای قربانیانش داشته باشه... گرچه من پیش از دیدن فیلم فکر می‌کردم، فیلم یه موضوع فمنیستی داره، اما اصلا موضوع فیلم فمنیستی نبود بلکه در کنار بازیگر اول زن فیلم، مردی وجود داشت که پر بود از صفات مردانه‌ی خوب... و به نوعی گره‌گشایی مسأله اصلی داستان به دست این مرد شکل گرفت.

در کل می‌شه گفت فیلم خوبی بود، خوش ساخت بود و بازیگرای خوبی داشت، به خصوص طناز طباطبایی که عالی بازی کرد... و من واقعا موندم که چرا بازیگر نقش اول زن در جشنواره نشد...

فیلم اون‌قدر دردناک بود که پس از تیتراژ پایانی، بغضی توی گلوی آدم می‌مونه که انگار باید همراه همه ما زن‌های این سرزمین باقی بمونه چون باید زن باشی و دردی که اون زن کشید رو بتونی درک کنی... و خیلی‌ها بعد از پایان فیلم برای لحظاتی روی صندلی‌هاشون نشسته مونده بودند و مات و مبهوت به پرده سینما نگاه می‌کردند... در واقع شاید بشه این خاصیت فیلم رو در دیدنی‌بودن تمام لحظات فیلم هم دونست، که مخاطب رو با خودش در تمام لحظات همراه می‌کنه و لحظه‌ای نیست که مخاطب خسته بشه و یا از روی پرده چشم بر داره...

در کل فیلم خوش ساختی بود که گرچه ماجرایی دردناک رو بیان می‌کرد اما حتما باید اون رو دید...