روز سخت...
امروز روز کاری سختی بود... خیلی سخت اما باز هم از آنجایی که بنده با کار بیشتر به شادابی بیشتری میرسم، الان حس خوبی دارم...
حس خوب یه بعدازظهر روز چهارشنبه که فردا و پسفردای تعطیلی خواهد داشت... حس خوب دو روز وقت آزاد داشتن... وقت برای خانه و خانواده... برای مرتب کردن محیط خانه، درست کردن شربت بهارنارنج خانگی، و شاید کمی هم مربا...
حس خوب درست کردن چند مدل از آن شیرینیهای خانگی خودم...
حس خوب وقت آزاد داشتن...
حس خوب گردش... حس خوب سینما و پارک در کنار آقای همسر، حس خوب روزهای بهاری...
خلاصه که حس و حالم خوب است... با اینکه خستهام... اما حال خوبی دارم از اینکه میتوانم کاری کنم... کمی هم مؤثر باشم... نه در محیط کار... بلکه در روند برخی از امور...
امروز روز سختی بود با پایانی شیرین، چرا که فردا یک نهم دیگر است و بنده خوشحالم... چون شاید این نهم من پیروز شوم و زودتر این روز رو به آقای همسر تبریک بگم...