یه نظرسنجی... اگر جای کسی بودید که یه دفعه در تایمی ۲ ساله یه مدرک فوق‌دیپلم گرفته و الان هم تقریبا دو ساله که دوباره شروع به درس خوندن کرده و در این سه ترمی که گذشته تنها و تنها ۳۵ واحد پاس کرده و حدودا ۱۰۰ واحد دیگه باید پاس کنه و تازه همه هم سناشم در حال دکترا گرفتن هستند و اون هنوز اندر خم یک کوچه برای گرفتن یه لیسانس مونده چه می‌کردید؟

آیا انصارف از تحصیل و رفتن به دانشگاه علمی ـ کاربردی و تطبیق واحد‌های رشته قبلیش جهت اخذ زودتر مدرک درست‌تر است؟ اصلا آیا دانشگاه علمی ـ کاربردی و حضور در کلاس‌های درس می‌تونه معدل این فرد رو از اون وضعیت فضایی نجات بدهد؟

حالا کمی به گذشته باز می‌گردیم... این فرد تقریبا ۶ سالگی رفت به مدرسه و به همین خاطر یه سال زودتر از هم‌سن و سالاش دیپلم گرفت... همین قضیه باعث شد هر روز با خودش حساب و کتاب کنه که مثلا ۱۷ سالگی می‌ره دانشگاه و با فشرده درس خوندن، مثل تمام دوران تحصیلش، ۳ ساله مدرک لیسانسش رو می‌گیره و بعد به این فکر می‌کرد که سریعا ارشد خواهد خواند و بنا بر محاسبات در ۲۲ الی ۲۳ سالگی مدرک ارشدش رو خواهد گرفت و برای دکترا اقدام خواهد کرد...

به همین خاطر از دوران دبیرستان به شدت دوره‌های زبان‌انگلیسی رو در مؤسسه‌ای ادامه داد... تا برای دوره‌های تحصیلی بالاتر، حداقل تافلش رو گرفته باشه... تمام انگیزه‌های این فرد هم گرفتن مدرک در رشته عمران بود...

خلاصه که در ۱۶ سالگی همه معادله‌های این فرد به هم خورد، فوت عزیزترین کس، از دست دادن انگیزه‌های تحصیلی و دوره پیش‌دانشگاهی خیلی خیلی بد که پر بود از تنهایی و تنهایی، همه عاملی شد که این فرد یک سال پشت کنکور بمونه و بعد با یک انتخاب رشته بد، بجای لیسانس، در رشته‌ای فوق‌دیپلم گرفت و بعد هم به علت‌های واهی از جمله رفیق‌های بسیار خوب، و مادری که نمی‌تونست از این دخترک دل بکند، نتونست سریعا بعد از فوق‌دیپلم بره آمل و لیسانس مهندسی کامپیوترش رو در گرایش سخت‌افزار بگیره و دست از تحصیل شست و ...

تا روزی که به خودش اومد و گفت، کجای کاری که همه حداقل لیسانس دارن و تو با توانایی‌های بسیار و هوش فراوون هنوز اندر خم یک فوق‌دیپلم موندی... در ۲۴ سالگی در دانشگاه علمی ـ کاربردی ثبت‌نام کرد اما روز آزمون، به علت اصرار نامزدش، که به تازدگی عقد کرده بودند، رفتند گردش و تفریح و سر جلسه حاضر نشد و دو سال بعد که دید از در و دیوار داره تیکه می‌شنوه به خاطر این تحصیلات کم، رفت دانشگاه پیام‌نور ثبت‌نام کرد در رشته‌‌ای کاملا متفاوت به رشته قبلی خودش و به همین خاطر حتی یک واحد هم تطبیق ندادند و نشست و دوباره خیلی از درس‌هایی که خونده بود رو خوند...

چرا ؟ به علت سیستم آموزشیه داغوووووون دانشگاه پیام‌نور، خلاصه امروز این انسان که در تمام دوران تحصیل جزء شاگرد زرنگ‌ها بود و حتی در المپیاد‌های ریاضیات کسب رتبه کرده بود در جایگاهی نشسته که شاید خیلی‌ها در محیط کارش هم به علت تحصیلات نداشته، خیلی از قابلیت‌هاش رو نمی‌بینند و می‌ترسند که بهش اعتماد کنند چون توی ذهنشون اینطور نقش بسته، این خانم مدرکش فوق دیپلمه...

و هیچ کس به این فکر نمی‌کنه که این خانم گاهی می‌تونه خیلی خیلی بهتر از خیلی از فوق لیسانس‌ها ظاهر بشه، و یا این خانم از ۱۴ سالگی نویسنده بود و داستان‌هاش در نشریه‌ای بین‌المللی چاپ می‌شده و یا اینکه این خانم از دوران راهنمایی نقاش بوده و نقاشی می‌کرده و هنوز عاشق این هنره...

این خانم، می‌تونه خیلی خلاقانه‌تر فکر کنه، نقشه بکشه، راه‌حل پیدا کنه و یا... و خیلی‌ها در پشت تمام تحسین‌ها و تمجید‌هاشون، نگاهشون فریاد می‌زنه که نمی‌شه به این خانم اعتماد کرد چون تنها مدرک تحصیلیش فوق‌دیپلمه...

این دردناکه ... خیلی دردناک... خیلی خیلی دردناک و برای تمام کسانی که تنها وتنها انسان‌ها رو با مدرک تحصیلیشون می‌سنجند متأسفم و متأسفم...

حال امروز به خودم فکر کردم و به اینکه حداقل در حالت خوشبینامه بنده تا نیمه اول سال ۱۳۹۴ باید درس بخونم تا لیسانسم رو بگیرم... حتی اگر برم دانشگاه علمی‌ ـ کاربردی هم در حالت خوشبینامه با فرض اینکه واحد‌های مدرک قبلیم رو تطبیق بدن و پیش‌نیازهای زیادی نخورم، باید حداقل تا نیمه اول سال ۱۳۹۳ درس بخونم تا مدرکم رو بگیرم...

حالا شما اگر جای این فرد بودید واقعا چه می‌کردید؟ فقط خواهشا نگید ماهی‌ رو هر وقت از آب بگیری تازه‌است که واقعا از این جمله بیزارم چون واقعا تازه نیست... و بنده الان باید بر اساس برنامه‌های دوران نوجوانی در حال گذراندن دوره دکترا می‌بودم نه اینکه اندر خم یک لیسانس پیزولی مانده باشم...

کاش قانونی بود که انسان‌ها رو بر اساس قابلیت‌های کاری و فکری و خلاقیت‌ها مورد آزمون قرار می‌داد و مدرک تحصیلی‌ براشون صادر می‌کرد ... و یا کاش در همان روزهای ۲۴ سالگی می‌رفتم سر آزمون دانشگاه علمی‌ ـ کاربردی... و کاش... و کاش... و کاش...

و زندگی من مخصوصا در بخش زندگی تحصیلی پر شده از این کاش‌ها...

پ.ن۱: این حس و خالیه که هر ترم در زمان امتحانات با دو دو تا چهار تا کردن‌های واحد‌هام، بهم دست می‌ده و بعد با افسردگی و حالتی غمگین و داغوووون به درس خواندن فقط برای پاس کردن درس‌ها می‌پردازم و در انتها هم آن معدل کذایی رو می‌گیرم...

پ.ن۲: مسخره‌ است اما این روزها همش به خودم می‌گم، خوش به حال همه اون‌هایی که لیسانس دارن...