دیروز سی و هفتمین ماهگرد پیوند آسمانی من و آقای همسر بود و چون این شب بزرگ مقارن شده بود با تولد امام‌هادی(ع)، من تصمیم گرفتم یه جشن کوچولو بگیرم و باز به بهانه‌ای یادی کنیم از طلوع عشقمون...

یادش بخیر اوایل بعد از عقدمون دنبال بهانه بودیم برای جشن گرفتن، هر روز می‌رفتیم پارک لاله و بستنی می‌خریدیم و جشن می‌گرفتیم و آقای همسر هدیه‌های بامزه و کوچیک برام می‌خرید و اسم این جشن‌های کوچیکمون رو می‌زاشتیم: طلوع عشق...

دیروز من زودتر از آقای همسر رفتم خونه، خونه که چه عرض کنم، سگ می‌زد و گربه می‌رقصید... مدت‌ها بود این خونه روی جارو برقی رو به خودش ندیده بود... ظرف‌های تلمبار شده، سرویس‌هایی که روزهاست شسته نشده، لباس‌های تلمبار شده و ریخت و پاش توی کمد‌ها و روی مبل‌ها و... هیچی نگم بهتره...

خلاصه من اول رفتم پاساژ سپید تهرانپارس و انگشتری رو که مدت‌ها بود زیرسر داشتم برای آقای همسر خریدم... یه انگشتر استیل نگین دار که می‌خواست جای حلقه‌اش بندازه که حلقه‌اش هم زیاد خراب نشه... خلاصه اونو خریدم و یه کیک کوچیکم خریدم و روشم نوشتم نهم مبارک...

رسیدم خونه و تمام وقتم به تمیز کردن ظاهری خونه گذشت... بعد هم میز و چیدم و کیک رو گذاشتم و آقای همسر ساعت ۹:۳۰ رسید... وقتی اومد توی خونه مونده بود این کیک به چه مناسبته... گرچه می‌دونست امروز نهم بوده و روز مقدس ما اما این جشن کوچیک براش عجیب بود...

خلاصه جشن کوچیک سی و هفتمین ماه عقدمون هم دیشب بر پا شد... به امید روزهای خوبی که بی‌بهانه جشن طلوع عشق بگیریم و شاد باشیم... و به امید اینکه همه شاد باشند حتی در این اوضاع اقتصادی داغوووون...

پ.ن: ما هنوز ماشین نخریدیم