روز سالگرد ازدواج...
امروز پر از مطالب جدیدم برای نوشتن:
اول در مورد روز سالگرد ازدواج
و دوم در مورد مسافرت به ابر، روستایی بر فراز آسمان
****
چهارشنبه روز سالگرد ازدواج ما یعنی ۲۱ تیرماه همزمان شده بود با تولد فرزند یکی از نزدیکترین دوستام، یعنی زهره عزیزم...
صبح روز چهارشنبه برای لحظهای از اتاقم زدم بیرون و بعد که اومدم توی اتاق، دیدم یه دسته گل خیلی خیلی ناز و خوشکل و بزرگ به همراه یه پاکت نامه روی میزم توی یه گلدونه...
واقعا بسیار بسیار سورپرایز شدم... نامه رو که باز کردم مثل همیشه آقای همسر پیشدستی کرده بود و این روز بسیار بسیاز زیبا رو بهم تبریک گفته بود... به بیانی بسیار زیبا و ساده و شیرین....
خلاصه ساعت ۱۶ که از محل کار بیرون زدیم من هنوز نمیدونستم برنامه چیه، اول رفتیم بیمارستان مدائن ملاقات زهره که تازه صبح بچهاش به دنیا اومده بود، تا ساعت ۱۷ اونجا بودیم و بعد که اومدیم بیرون آقای همسر گفت:
۳ تا پیشنهاد دارم و یه برگه از کیفش در آورد و اسم ۳ تا رستوران بهم گفت، اون برگه پر بود از اسامی رستورانهایی که آقای همسر مدتها بود که داشت در موردشون تحقیقات میکرد که فضای کدوم از همه بهتر و مناسبتتره برای شام سالگرد ازدواج...
پیشنهادها عبارت بودند از : سفرهخانه سنتی سوتهدلان توی هفتحوض، یه رستوران فرهنگی توی پاساژ تندیس تجریش و یه سفرهخانه روبهروی پارک ساعی که من گزینه اول رو انتخاب کرد، چون هم خوشمسیرتر بود و هم دور زدن توی هفتحوض رو خیلی دوست دارم...
خلاصه اول آبطالبی خنکی خوردیم و بعد دور زدن توی هفتحوض شروع شد و بنده یه مانتو هم خریدم و ساعت حدودای ۷ بود که رفتیم سمت سوته دلان...
فضای فوقالعاده سنتی و زیبا و رمانتیکی داشت... اول یه آب انبه و لیموناد خوردیم و کمی حرف زدیم و بعد سفارش شام و یه شام عالی و فال حافظ و ...
کادوها در فضای زیبای سفرهخانه رد و بدل شد، آقای همسر یه ادکلن ورساچه به من هدیه داد و بنده هم یه ساعت با صفحه مشکی...
وقتی زدیم بیرون حسابی هم خورده بودیم و هم حرف زده بودیم و هم خاطره تعریف کرده بودیم، یه کم پیادهروی و بعد به سمت خونه راه افتادیم...
اما قسمت سورپرایز قضیه مربوط به آخرین هدیه در خانه بود... بله و یه جعبه کوچیک میون دستام جا گرفت... یه آویز به شکل یه قلب کوچیک و طلایی به مجموعه قلبهای طلایی بنده افزوده شد... و این انتهای طلایی روز سالگرد ازدواج ما بود...
به شیرینی عسل، درست مزه همون عسلی که سر سفره عقد توی دهنم گذاشتی...