جامعهشناسی یا کنجکاوی در زندگی گروهیِ مردم....
دیروز توی مترو تنها نشسته بودم...توی قسمتی که آخر نفهمیدیم مال خانوماست یا آقایون؟!!!! یه آقایی با سه تا خانوم جلوی من ایستاده بودند... راستش هر چی نگاهشون کردم و هر چی به حرفاشون گوش کردم نتونستم بفمم اینا دوستن؟ هم دانشگاهیاند؟ همکارن؟ کدوم با کدوم دوسته... توی این فکرا بودم که دیدم آقا پسره که خیلی هم توپول و قد بلند و هیکلی بود با یکی از دخترا خیلی مچه، خیلی باهاش میگه و میخنده، دختره هم خیلی با نمک بود... قد کوتاه، هیکل ریز، صورتش تقریبا شبیه آنی شرلی بود...
آرایشی نداشت اما چهرهاش خیلی شیرین و خواستنی بود... تازه متوجه شده بودم که از این سه تا دختر انگاری این دختر کوچولوئه دوست پسره است.... توی همین گیر و دار یه هو اینیکی دختره طوری ایستاد که تقریبا به پسره تکیه داد، پسره هم لبخندی نثار دوست کرد و دستش رو به میله بالا گرفت و دختره هم خودش رو رها کرد روی دستای این پسره که ای وای نیافتم... !!!!!!
با خودم فکر کردم پس این یکیه دوستشه که این همه ول و واویلا افتاده روی دست پسره... خلاصه در همین فکرای جالب و کنجکاوانه بودم که دختر شماره سه خودش رو از بین دو تا دختر رسوند به پسره، حالا نوبت این یکی بود که به دست پسره آویزون بشه و ....
والا آخرش نفهمیدم توی این قشر به ظاهر روشنفکر، با این تیپهای کاملا اروپایی و لباسای مارک و ... سنت کشورهای عربی رایجه، یعنی در دوستی هم هوووی همدیگرند یا؟!!!!!
جدا از همه این حرفا مترو کلا جای جالبیه، برای شناختن، برای جستجو کردن، برای دیدن فکرها، عقاید، نوع طرز فکرها، مخصوصا اگر تنها باشم و در واگن خانومها (همونی که هنوز توسط آقایون اشغال میشه) میتونم خیلی فکرها بکنم، میگن جامعه شناسی یعنی مطالعه گروهی مردم، یعنی ما بیایم و مردم رو در گروههایی مثل خانواده، محل کار، اجتماعهای کوچک مثل مترو، مدرسه، دانشگاه بررسی کنیم و برای منی که یک جوجه دانشجوی ترم دوم رشته جامعه شناسیام خیلی شیرینه اینگونه دیدن و اینگونه مطالعه مردم...
تازه دارم به یه نتیجه میرسم: چه رشته خوبی رو انتخاب کردما!!!!!
حالا یه سؤل: بالاخره کدوم دختره دوست اون پسره بود؟ اولی؟ دومی؟ سومی؟ همهشون؟