سه روز مرخصی استعلاجی با تمام خوبی‌هایی که داره یه عالمه بدی هم داره، حوصله آدم در حد مرگ سر می‌ره، کلافه می‌شی، دیوونه می‌شی، ساعت به کندی مرگ می‌گذره و ...

و به همین خاطر در روز سوم مرخصی به خبرگزاری باز گشتم... البته به زور تونستم آقای همسر رو راضی کنم تا قلبا رضایت بده من بیام سرکار ... خلاصه که اینجا با وجود تمام سختی‌هاش، سر و کله‌زدن با این سه تا، خبرای داغون خوندن و تیترای داغونو اصلاح کردن، کلی برام امیدوار کننده و شاد‌کننده است...

امروز بعدازظهر بعد از دو روز و نصفی خونه‌نشینی، قراره بریم تئاتر اسمشم بانوی مشروطه و یا مشروطه بانوئه... خیلی خوشحالم چون عاشق تئاترم... البته تئاتر خوب...

از طرفی بلیط فیلم ملکه رو هم کسی بهم داده برای ساعت ۲۰:۳۰... نمی‌دونم کدومو برم؟

با اینکه خیلی نزدیکه عیدیم اما انگار خیلی هم حال و هوای عید حس نمی‌شه.... برای عمره دانشجویی که دوباره باید ۵۰۰ هزار تومن پول بریزیم و این افزایش قیمت به خاطره افزایش نرخ دلار و بلیط هواپیما و هتل‌های عربستانه... با این وجود واقعا باید بی‌خیال مسافرت عید بشیم...