از عرش بهشتی کربلا تا فرش زمینی ما ...
سلام به همه دوستای مهربونم که یادشون و دعاشون توی تمام این ۱۱ روز همراهم بود...
من برگشتم... ما برگشتیم... از سفری که در یک جمله باید بگم به معراج بود به بهشت و دوباره به زمین برگشتم... یه معراج به زیباییی هر چیزی که توی این دنیای وجود داره... قصد دارم سفرنامهای در چند پست بنویسم تا یادم نرفته اما چون برخی از دوستان شاید حوصلهاش رو نداشته باشند بخونند، جدا از این پست خواهم نوشت...
برای همهتون دعا کردم... برای هر کسی که اسمش یادم بود مخصوصا نیوشای عزیزم... و در حرم حضرت عباش که بابالحوائج اسمتو آوردم نیوشا جون و برای سلامتیت خیلی دعا کردم...
سفر از نظر معنوی عالی بود البته همه دوستانی که این سفر زیبا رو تجربه کردند میفهمند من چی میگم... من دومین بار بود که میرفتم اما اولین بار بود که در عالم متأهلی کربلایی میشدم...
و این حسن قضیه رو دو چندان و چندین برابر کرده بود... اینکه تو در تمام بهترین لحظا یک سفر آسمانی دستان گرم همسرت رو در دست داشته باشی لطف قضیه رو چند برابر کرده بود....
و دلیل دیگهای که این سفر رو باز هم متمایز کرده بود حضور در کاروانی بود که هر کدام به تنهایی دنیایی از معنویت و عرفان بودند و من از همه رو سیاهتر... دوستانی که اکثرا از همکاران و خانوادههای اونها بودند... حضور در کنار جمعی که در این سفر به دور از پستهای مدیریتی خود در سازمان بسیار ساده و خاکی در جمع بودند حال خاصی به این سفر داده بود...
دوستان جدید پیدا کردم... دوستانی که میتونن دوستیهای درازی باهاشون داشته باشم و این برای من بسیار خوشحال کننده بود....
این فقط یک جنبه قضیه بود... جنبههای دیگه که فوقالعادهترین جنبههای سفر زیارتی ما بود، حضور در مکانهایی بود که بزرگترین اتفاقات تاریخ در اونجا افتاده... حضور در حرم ائمهای که هر کدام به تنهایی دریاییاند از خوبیها و هر کدام بابالحوائجیاند...
دست انداختن در پنجرههای فولادی حرم امامحسین... بوسیدن ششگوشه حرم امام شهیدمون، طواف کردن حرم حضرت عباس، اشک ریختن در کنار غربت سامرا و حرم امام عسگری، سجدهکردن بر صحن ایوان نجف با اون ابهت و جلال، غروب جمعه و مسجد سهله، مسجد کوفه و محراب امامعلی(ع) و در روزهای پایانی سفر حضور در حرم زیبای امامهای کاظمین که زیبایی بسیار بسیار وصفنشدنی داشت...
هر کدام بهشتی بودند که من واقعا در میان این همه نعمت مات و مبهوت وامونده بودم... که چی بخوام... که چه طور بهترین چیزها رو بخوام... که چه طور دستمو توی این پنجرههای فولادی گره کنم که هر گز باز نشه... که چی کار کنم که بتونم اون طور که شایسته است از این بهشت بهرهببرم و دست پر بر گردم...
سفر عالی بود و از ته دل برای همهتون، همه دوستای خوبم، همه اونهایی که آرزو دارند و ندارند، برای همه میخوام که به این سفر برند و خودشون از نزدیک این بهشت رو لمس کنند....