روزی دیگر به پایان رسید و خاطراتی دیگر و ما هر روز به ۲۱ تیر‌ماه نزدیک‌تر می‌شویم

هم خوشحالم و هم نگران و مضطرب... نگران از برگزاری خوب و مناسب مراسم... نگران از اینکه روز ازدواجم روز خوبی برایم باشد...

و خوشحال از زندگی مشترکی که انشا‌الله آغاز خواهیم کرد و من چه ذوقی دارم برای بودن در خانه خودم... برای آشپزی .... برای بوی قورمه‌سبزی که در خانه‌مان خواهد پیچید...

برای گردگیری خانه نو و تمیزمان... برای نگاه کردن در آیبنه‌ی آینه‌شمعدان... برای تراس کوچک و زیبایی که چیدمانی ستنی برایش درنظر گرفته‌ایم ... برای عروسک‌های نازم که در قفسه‌ای جداگانه در اتاق خواب، کودک درونم را زنده نگه می‌دارندو برای هزاران هزار دلیل زندگی در خانه زیبا و نقلی و کوچکمان...

و خدا کند همه چیز تا آن روز خوب و خوش پیش برود و خدا برایمان مثل همیشه بهترین‌ها را بخواهد ...

                                  **************************************

این روزها تو خوبی و سرحال و انرژی‌ بسیاری داری... خوشحالم خیلی خوشحال ... همین که می‌بینم به آن قابلیت‌هایی که داری، داری می‌رسی، شاد می‌شم... اما خدا کند از هم دورمان نکند این دنیا و دنیاطلبی‌ها... امروز هزاران هزار بار مثل همیشه گفتی عاشقی ... اما چه کنم ... هر تغییری در زندگی‌مان مرا نگران می‌کند ... من طالب آرامش و سکون در این زندگی کوچک و ساده و زیبایمان هستم... اما این به این معنا نیست که با پیشرفتت مخالفم... نه عزیز موافقم خیلی زیاد.... و هر روز برایت دعا می‌کنم... دعا می‌کنم تنها مالک قلبم روزی به آنجایی برسد که آرزو دارد....

                           *********************************

مطلبی در رابطه با دوستی که در پست قبلی و قبلی‌تر برایم نظری گذاشته بود که من تاوان کارهایی را که کرده‌ام پس می‌دهم... نمی‌دانم تاوان کدام کار؟!!! می‌دانم هیچ‌گاه بد نبوده‌ام و بدی کسی را نخواسته‌ام... من هم انسانم مثل تو و مثل همه... مثل همه خوب و بد می‌شوم و مثل همه روزهای تلخ و شیرینی دارم... ولی همیشه برای همه برای همه کسانی که با من خوب بوده‌اند و یا بد... درحقم خوبی کرده‌اند و یا بدی ... دعا می‌کنم ... دعای خیر و آرزوی موفقیت .... این آرامش بیشتری به من می‌دهد... ولی منتظر و چشم‌به راه بدبختی کسی ننشسته‌ام مثل تو دوستی که نمی‌دانم چرا منتظری؟!!! ... خدا برای همه خیر بخواهد و برای تو دوستی که...

                         *******************************

دلتنگم این روزها برایت ... شب‌ها دیر کار باز می‌گردی و چه تلاشی می‌کنی برای راحتی بیشتر من... چند روز پیش قسمم دادی که با کارت هدیه‌ای که به من می‌دی برم و مانتو بخرم... هنوز دلم نیومده ... دلم می‌خواد اونو خرج لباس برای تو کنیم اما تو قبول نمی‌کنی... چه شیرینه این طور زندگی...

دلتنگم... چه قدر زود دلم برات تنگ شد... کو تا شب که ببینمت ... دلم برات تنگه...

                    **********************************