کوچه...
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
.
.
.
کوچهها و بیراههها زیادن
اما خاطرات ...
خاطراتی که سنگینه گاهی برای شونههای نحیف من
و من
هنوز به دنبال خاطرهها میدوم و فریاد میزنم
خاطرات...
خاطرات...
خاطرات...
بایستید، میخوام روی صفحههاتون رو خط خطی کنم
میخوام از نو بنویسمتون
بایستید
ایست...
دنیا تمام میشود
همین
+ نوشته شده در شنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۹ ساعت 15:57 توسط ستاره
|
درخشش ستاره صندوقچهای از دلنوشتههای من و همسرم خواهد بود، صندوقچهای که برای حرفها و ناگفتهها و خاطرات به یاد ماندنی زندگی ما، گوش شنوایی همیشگی خواهد بود...